مونالیزا به قلم آزاده دریکوندی
پارت صد و هفده
زمان ارسال : ۶۷ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 11 دقیقه
شهریور ماه هوا آنقدر گرم بود که نفس توی سینهی آدم حبس میشد. فریال حوصلهی بیرون رفتن را نداشت... مزون هم دو هفتهای بود که به خاطر همین گرما و روزهای بارداری سر نمیزد! همه چیز را بیشتر از قبل به پریناز سپرده بود و خودش توی خانه میماند. تلویزیون میدید و از اینستاگرام لباسهای نوزادی دخترانه سفارش میداد. انواع اسباب بازی و وسایلی که برای یک نوزاد نیاز بود. کریر و کالسکه، تخت خوا
اطلاعیه ها :
❌توجه❌
بیست و چهار ساعت پس از رایگان شدن آخرین پارت مونالیزا، تمام پارتهای این رمان دوباره به حالت ویآیپی بر میگردن.
با احترام
نویسندهی رمان
🔴 مونالیزا رو چجوری سریع بخونم؟🤔
با خرید اشتراک! روی «درخواست عضویت» بزنید یک پیام خودکار حاوی شماره حساب و هزینه ی اشتراک براتون میاد. بعد از واریز، تاریخش رو در جواب همون پیام بنویسید و شما فورا و مستقیم عضو می شید... بعد می بینید که تمام پارت ها براتون به رنگ سبز درمیاد و بدون محدودیت می تونید رمان رو بخونید.
همچنین می تونید تاریخ واریزتون رو هم در کانال تلگرامی
Writers _online
✅ادیت ها و اطلاعیه های رمان هم در همین کانال☝️
بفرستید تا در پی وی کد عضویت دریافت کنید
❌خبر مهم و فوری❌
حالت سکه ای در تاریخ یکشنبه ۱۱ شهریور ماه برداشته و اشتراک رمان نیز افزایش خواهد یافت.
۲۴ ساعت پس از پایان پارت گذاری؛ رمان از حالت سکه ای خارج می شه و دلیلش توی کانال تلگرامی نوشته شده.
با احترام
نویسنده ی رمان
سلام نویسنده ی رمان هستم😅 وَ قراره آخرین اطلاعیه این رمان رو بخونید.
از بیست و پنجم دی ماه تا به امشب با رمان مونالیزا کنارتون بودم... با قصه ای که گاهی شما رو احساساتی کرد و گاهی خندوند و گاهی هم به شما نشون داد خصلت های ناپسند چقدر می تونن آزار دهنده باشن!
در کنار شما لحظات فوق العاده ای داشتم که به من نشون داد آنلاین نویسی با تمام سختی ها و استرس هایی که برای شخص نویسنده داره چقدر می تونه لذت بخش باشه.
از آدم هایی براتون گفتم که به وجودشون ایمان دارم حتی اگه توی سرم زندگی کنن و تمام تلاشم رو کردم تا شما هم مثل خودم با قلبتون احساسشون کنید و از پس کلمات و جملاتی که نوشتم اون ها رو ببینید.
اومدم بهتون بگم این نهایت تلاش من برای روایت این قصه در تمام این ۱۲۳ پارت بود که با عشق فراوان تایپ کردم.
تشکر ویژه دارم از دوستانی که برای حضورشون در اینجا ارزش قائل بودن و با کامنت هاشون اعلامش کردن.
بسیار بسیار ممنونم که با حمایت های شما وجود «مونالیزا» در چارت برترین ها ثابت بود... چه در رمان های برتر هفته، ماه و سال و چه در پر بحث ترین ها!
و تشکر می کنم از دوستانی که به قلم و تعهد کاری بنده در رابطه با پارت گذاری به موقع اعتماد کردن و اشتراک رمان رو خریداری کردن.
و همچنین تشکر می کنم از دوستانی که عقیده داشتن سکه هایی که می گیرن بنده رو ثروتمند نمی کنه و به عشق رمان با سختی های سکه گرفتن کنار اومدن و همراهم بودند .
و همچنین تشکر می کنم از دوستانی که رمان رو بدون سکه و رایگان خوندن؛ اما خودشون رو مسئول دونستن کامنت هایی جهت حمایت از رمان بذارن.
خداحافظ خانواده ی مظفری
خداحافظ خانواده ی رفیعی
و خداحافظ خانواده ی امینی
💚💚💚
رمان جدید بنده با نام «مهمیز های سیاه» در ژانر مافیایی و اکشن و با قصه ای کاملا متفاوت در حال پارت گذاری در بخش آنلاینه که همراهی شما رو با عشق می طلبه💚
امیدوارم از رمان لذت برده باشید و بدونید که دوستی ما پایداره💚
لطفا در نظرات خود از نوشتن در مورد تعداد پارت ها و یا کوتاه بودن پارت ها جدا خودداری کنید.
از توجه و درک شما سپاسگزاریم.
آزاده دریکوندی | نویسنده رمان
وای دقیقا😅 خداروشکر تجربه دارم💚💚💚
۱ ماه پیشمهلا
00💜💜🥰
۲ ماه پیشآزاده دریکوندی | نویسنده رمان
🥰😍
۲ ماه پیشستاره
03آشغال هاراپرت بده😳 تاحالانشنیده بودم😂😂😂
۲ ماه پیشآزاده دریکوندی | نویسنده رمان
مگه شما توی خونه نگه میدارید؟😲
۲ ماه پیشستاره
03نخیر،ماآشغال هارابیرون میذاریم پرت نمیدیم بیرون خانم،منظورم جمله پرت دادن بود،ازشمابعیدبوداین مدل جواب دادن
۲ ماه پیشآزاده دریکوندی | نویسنده رمان
ازشماهم بعیدبود ک آشغال هارو توی سطل زباله سرخیابون نندازید.دروبازمیکنیدمیذاریددم در؟من همون مدلی ک شماکامنت گذاشتیدپاسخ دادم.شماخودتم گفتی پرت نمیدیم😐
۲ ماه پیشستاره
02بله عزیزم اینجامدلش اینه فقط روزهای جمعه که دم درنمیان سطل سرکوچه برای این روزاست ،اصن من منظورم کلمه پرت دادن بود،مامیگیم رفته آشغال رابذاره دم درحالایاتوسطل ،پرت نمیده...شماخیلی بدخواب دادیدمتاسفانه
۲ ماه پیشآزاده دریکوندی | نویسنده رمان
قرار نیست چون سمت شما این مدلیه تمام کوچه خیابون های ایران این مدلی باشه😊در ضمن من کلی کاراکتر دارم که از هر نظر باید با هم متفاوت باشن.موفق باشید
۲ ماه پیشZarnaz
۲۰ ساله 00اتفاقا آزاده جونم ما میگیم پرت کردن تازه شوت کردنم میگیم میگیم آشغالا شوت کردیم تو سطل آشغال 🤣😁
۲ ماه پیشآزاده دریکوندی | نویسنده رمان
ممنونم زرناز عزیزم🥰💚
۲ ماه پیشآزاده دریکوندی | نویسنده رمان
بد خواب دادید؟؟؟ تا حالا نشنیده بودم😊
۲ ماه پیشام البنین
۲۴ ساله 20عزیزم پرت کردن کلمه اشتباهی نیست چرا دنبال این هستین ک مدام از بقیه سوتی بگیرین پرت بده یا پرت کن انچنان نامفهوم نیست ک تو نشنیده باشی
۲ ماه پیشآزاده دریکوندی | نویسنده رمان
ممنونم ام البنین عزیزم🥰💚
۲ ماه پیشنیلوفرسامانی
00احساس می کنم اون لحظه که فریال سر شیرینی گفت بابا، یادش رفته ازدواج کرده و داره مامان میشه😂😂😂❤️❤️❤️ولی واقعا خواهر و برادرها همین طورن👌🏻👌🏻
۲ ماه پیشآزاده دریکوندی | نویسنده رمان
یادش رفته معین اونجاست و از نقش یه خانوم آروم اومد بیرون یهو🤭
۲ ماه پیشآزاده دریکوندی | نویسنده رمان
یادش رفته معین اونجاست و از نقش یه خانوم آروم اومد بیرون یهو🤭
۲ ماه پیشایلما
00ار حق نگذریم فریال خیلی مهربون و دوسداشتنی 🥲خیلی خوشحالم براشون 😊آزاده جون من چند وقته یه سری درگیری دارم راستش فعلا نمیتونم رمان جدیدت و بخونم ایشالا سرفرصت😘
۲ ماه پیشآزاده دریکوندی | نویسنده رمان
هر زمان اومدی قدمت روی چشم🥰
۲ ماه پیشنسترن
00💖
۲ ماه پیشآزاده دریکوندی | نویسنده رمان
💚
۲ ماه پیشمرجان
10آزاده جون این حق ما نیست که خبر بارداری گلشن رو نشنیده از این دنیا بریم لطفااااااا لطفااااااا خبرشو بهمون بده بخونیم ذوق کنیم😩😖🥲😭
۲ ماه پیشمرجان
00وااای دلم قنچ رفت برای ذوق فریال و چقدر هم غش کردم سر تعجب های معین🤣🤣🤣 به این نتیجه رسیدم اگه یکی مثل معین بیاد خاستگاری من یا از حیرت سکته میکنه یا از مملکت فراری میشه😂😂😂🤣😭🔪
۲ ماه پیشاسرا
00معین همه عاشق کرده حتاقمرالموت اگه یکی سن معین داست ولی شیطون پرصدابودمیگفتن هنوزکوچیکه ماشاله بهش همین جورهم برای فریال کارمیکنه ممنون خانم زیبا💞💋
۲ ماه پیشمنیر
00فرهاد که به معین میگه:چیزی نیست، آشنا میشی باهاش🤣🤣
۲ ماه پیشپرنیا
00آخ آخ آخ چقددوست داشتنی بدون مراسم رفتن سرزندگیشون یعنی؟؟؟ ایول فرهااااد😂😂😂
۲ ماه پیشمریم گلی
10خیلی خوشحال شدم که بچه شون دختره ،ان شاالله تا قبل از تموم شدن مونالیزا توی یه پارت هم خبر بارداری گلشن رو به ما بدی آزاده جان،من به شخصه خیلی خوشحال میشم ،ممنونم آزاده جان
۲ ماه پیشآمینا
00تابستون هوا گرمه زیاد از خونه بیرون نمیان واسه همین پارت ها واسه سه فصل دیگه سال هست😅به سلامتی پس دختردار شدن.مبارک باشه.دلمون واسه ننه قمر هم تنگ شده بود چه خوب دوخط ازش گفتی.فرهاد هم که خدای شیطنت
۲ ماه پیشآزاده دریکوندی | نویسنده رمان
نه به خاطر گرما نبود چون باید رمان تموم بشه یکم هل دادم بیاد جلو 😅
۲ ماه پیشحنا
00دلم میخاد واکنش عطاو فرهاد ببینم ،،یاحنی مثلا مثل فیلما بنویسی سه سال بعد😂😂😂😂
۲ ماه پیشآزاده دریکوندی | نویسنده رمان
نه من هرگز نمینویسم سه سال بعد😅 خب واکنششون که قابل حدسه... بارها توی متن نوشته شده که عطا در اون صورت تمام هتل رو شیرینی میده
۲ ماه پیشحنا
00اخه این گلشن نمیخاد حامله بشه؟؟؟کشتی مارو
۲ ماه پیشآزاده دریکوندی | نویسنده رمان
خب شاید فعلا بچه دار نشه🤔
۲ ماه پیش
میترا
00تا وقتی تو شکمته از یک لحظه حرکت نکردنش جون به لب می شی وقت بیرون شکمته از هر لحظه حرکتش🤔😒😒😒